این لیوان خالی رو یکی پرش کنه...

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

عدالت هود

یه مدتی ذهنم درگیر این بود که چرا اینقدر شبکه های اجتماعی مثل اینستاگرام یا تلگرام بعدی میتونه باشه کیلوگرام-و فلان و بیصار پر شدن از مطالبی که به عشق از دست رفته اشاره میکنن! بعد داشتم به این نتیجه میرسیدم که من همونیم که باید به پا بخیزم(تصور کنید من میخواستم به پا...بخیزم) و شروع کنم به ساختن محتواهایی که به عشق از دست نرفته و درکنار هم همه چی گل و بلبل خواهد شد اشاره دارن.

تا اینکه زد و یهو...حتما فکر میکنین عشقم از دست رفت...بیخودی دلتونو صابون نزنین از این خبرا نیست، همون "او"ی تخیلی فعلا برای خودم و خودش بسه!(به قول یکی از دوستان ما همه عاشقیم ولی نمیدونیم عاشق کی!!!).داشتم میفرمودم(!) تا اینکه زد و یهو شدم 18 ساله!کوچکترا حتما میگن عجب آدم شمپتیه تازه رسیده به سن آزادی و از این حرفا،اما فکر کنم کسایی که سنشون بزرگتر مساوی 18 باشه میفهمن چی میگم. اصن یه چیز عجیبیه! هیچی نشده ها حتی به قولی من به زمان هم اعتقاد ندارم-خب که چی مثلا زمین داره دور خودش میچرخه یا دور خورشید،زمان این وسط چی میگه؟اینکه نور میاد میشه صبح،نور میره میشه شب دلیلی داره فکر کنیم چیزی به نام زمان وجود داشته که مصرف شده تا این عمل بوقوع پیونده؟ والا بخدا-درنتیجه واقعا چیز خاصی رخ نداده اما شما وارد دوره ای شده اید به نام...اَدالت هود(Adult Hood) .

دیگه زندگی اونقدارا که قبلا شوخ بود نیست،بهت سخت میگیره،بهت مهلت اشتباه نمیده،بهت مهلت جبران نمیده اونجوری که قبلا میداد...دیگه بهت حق نمیده بین ساده(Easy) ، متوسط(Medium) و سخت(Hard) یا حتی سخت "تر"(Super Star) انتخاب کنی!یهو میندازدت تو یه دنیا که حتی از دارک سولز(Dark Souls) البته شماره یک ـش- هم سخت تره! یجورایی میشه گفت داره عدالتو در حقمون ادا میکنه...تا الان زیاد بهمون سخت نگرفت،که آماده بشیم برای یه ماراتن که حقمونو باید توش بگیریم.

بعد همه این افکار یهو فهمیدم این مطالب عشق از دست رفته به چه دلیلن! پس دیگه امیدی نموند برام که کاری بکنم تا الان...اونم بخاطر اینکه دارم به وضوح بین دور و بریام میبینم...اتفاقات و تصمیماتی که فقط نشونه بزرگ شدنه...کارایی که فقط یه آدم بزرگ میتونه انجامش بده...اما در کنارش همه دپرسن! همه ها! همه ی همه!

پس از همینجا شروع میکنم.هر فکر چرت و پرتی اومد تو ذهنتون یکم بهش بها بدین که بدبخت سرخورده نشه بعد یهو بزنین تو سرش که نتونه بلند شه! چجوری؟ کاری نداره فقط با یه لبخند.

یه جایی خونده بودم بهترین لحظه ی زندگی اون لحظست که برای یه صدم ثانیه متوجه میشی چقدر دنیا خوب و عالیه. پس بذارین این ناراحتی گورشو از دور و برمون گم کنه توروخدا. قیافه هاتون بدون خنده اونی نیست که باید.

پ.ن.:لبخند

پ.ن.: از این لبخند الکیا نه ها. فقط واسه یه لحظه شادی رو به عمق وجودتون تزریق کنین.

پ.ن.:شمپت لغتی است که در سریال شب های برره به طور مکرر از زبان شخصیت طغرل جاری میگشت.به نوعی میتوان آن را ناسزایی در نظر گرفت که از صدا و سیما به طور مکرر در دوره ای پخش میشد پس بکار ببرید و حالش را ببرید همزمان.

پ.ن.:گفته باشم زمان برای بررسی سایر پارامترا ضروریه و احترامش واجب ولی دلیل نمیشه واقعی باشه!البته جامعه هم بهش نیازمنده!

پ.ن.: اَدالت هود (Adult Hood) اونقدارا هم بد نیستا. قابل توجه همه!

پ.ن.:پست دلی به این میگنا،جیگرم حال اومد.

پ.ن.:من نمیگم دپرس نباشینا...نه. هرچیزی برای زندگی لازمه. اصن به کسی که دپرس نبوده شوهر یا زن نمیدن.ولی برین کتابشو بخونین،درسشو بخونین،با مطالعه حداقل واردش شین که پس فردا بتونین به یه پیشرفتی درش برسین.

پ.ن.: پ ن بارون شده ولی باید بگم منم دپرس بودم ترک کردم.

پ.ن.:رفتم واسه لیوان در خریدم.گذاشتم جلوی دهنم بلند بلند خندیدم یهو درشو بستم. پس پر از خندس!!!البته بیچاره هنوز احساس پوچی(خالی ای(!)) میکنه! با این حال لیوان خالی پراست از خنده.

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Amir.H Bolouk.A

آینه را

گاهی اوقات فریادم آینه را میشکند

و سکوتم مرا

که سکوت آینه را میگذارد

و فریاد مرا

و غافل که این پنجره است

پنجره ای رو به صدا

صدایی که میرسد از او

و میشکند...مرا

من شکستم او?

یا او مرا?

پس میگذارم برای او

...آینه را

پ.ن.:لیوان خالی پر است از هوا.

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Amir.H Bolouk.A

عابر بانک های من

کلا آدم هر روز به هرجایی که نگاه میکنه میتونه یه عالمه درس زندگی بگیره ولی انصافا بعضی جاها ارج و قرب خودشونو تو این زمینه دارن که یکیشون همین عابر بانکه. بعله عابر بانک!دیدین از یه عده میپرسین دانشگاه کجا رفتین یه بادی به غب غب میندازن و با یه صدای نخراشیده میگن خیابون دانشگاه ماست...صرف نظر از بخش باد به غب غب و صدای نخراشیده بدلیل ارور 404 واسه هردوتا من چون تا اعلام نتایج کنکور هنوز زمان مونده میتونم با خیال راحت بگم عابر بانک دانشگاه منه!

یکی از درسای مهمی که از عابر بانک گرفتم کمک به همنوع در هر شرایطیه. شما فکرشو بکن یه نفر داره رمزو اشتباه میزنه،واقعا حس همنوع دوستیتون اجازه میده کارت این هموطن قربانی بعدی عابربانک باشه؟درسته ممکنه شخص از این کار بدش بیاد ولی فراموش نکنین که اولا نیت مهمترین چیزه ثانیا کارهای خوب همیشه با ناملایمات روبرو میشن.

درس بعدی تشکیل شوراهای مشورتی حتی درعرض چند ثانیه حتی بدون رای گیری برای شناسایی افراد ناشناس و کسب اطلاعات بدردنخور برای ما و پراهمیت برای عابر(استفاده کننده از عابر بانک) به هرقیمتیه.من با چشمای خودم دیدم حدود دوازده نفر همزمان که داشتن به صفحه عابربانک نگاه میکردن به تجزیه و تحلیل داده ها اعم از سرعت پایین انگشت های عابر و درنتیجه احتمال ابتلای عابر مورد نظر به پارکینسون تا ضریب امنیت پایین رمز باز هم عابر مورد نظر به بحث و تبادل نظر میپرداختن و نکته غرور آمیز این بود که با تشکیل گروه های مشورتی کوچکتر و تقسیم کارِ درست تونسته بودن مسایل بیشتری رو پوشش بدن که برای زمان دو دقیقه ای و بیست و شش ثانیه ای که بعداز اون عابر جامه دریده پا به فرار گذاشت میتونست یه رکورد جهانی باشه!

شاید باورتون نشه اما از هرکتاب و هر کلاس و هربرنامه خانواده ای که تابحال دیدین عابر بانک برای کسب تجربه های زندگی متاهلی و حتی مجردی و دوره نامزدی(نمیدونم چرا این کلمه یکم بی معنیه واسم) بهترین مکانه.شما تصور کن بچه چهارساله ای که روی صندوقی که اصولا برای آشغاله اما توش رسید عابربانکو میریزن با مشقت زیاد وایساده اما میخواد به پدرش تو اینکار کمک کنه از اون طرف مادر خانواده یهو داد میزنه "نکن"... شما ببین چقدر اطلاعات تو همین یه کلمه نهفتس،من نمیشکافم که مبادا چیزی رو از قلم بندازم!از طرف دیگه پدر خانواده برمیگرده از خانومش میپرسه چقدر بگیرم...یعنی حس همکاری بین مرد و زن و احترام به همسر تو این جمله به اوج خودش میرسه و گریه های بچه درحالی که پشت سرهم میگه یه بار دیگه یه بار دیگه درحالی که مادرش داره با یه دست میکشدش و از عابر بانک در یک نمای لانگ شات دور میشن نشون دهنده اهمیت عابربانک تو زندگی این خانوادس.تازه فکرشو بکنین چشم چشم گفتن های من به "او" که پشت تلفنه و هی بهم میگه چقدر پول براش کارت به کارت کنم و همزمان من دارم دکمه های عابر بانکو فشار میدم چقدر باعث تضمین _____ میشه...از پرداختن به مسایلی مثل کنترل خانواده یا چگونگی ابراز علاقه و غیره به دلیل کمبود وقت و جلوگیری از روده درازی پرهیز میشه.

به جرات میتونم بگم این حتی گوشه ای از واحدهای درسی این دانشگاه عمومی نیست و یادتون باشه همه ما میتونیم استاد این دانشگاه باشیم پس وقتو هدر ندین حتی اگه کارت ندارین برین و از عابربانک بهره ببرین.

پ.ن.: حیف که نشد از برادر ناتنی عابربانک یعنی دستگاه پز هم نامی ببرم فقط بگم ایجاد حس اعتماد همگانی بخاطر اجبار فروشنده ها برای جارزدن رمز کارت بین جمعیت های حداقل پنج نفری که هیچ ارتباط فامیلی قبل از نسل ششممون باهامون ندارن مهمترین فایده این دستگاهه.

پ.ن.:نگین ارور 404 چیه که ناراحت میشم!

پ.ن.:عنوان این نوشته گرفته شده از کتاب "دانشگاه های من" اثر مارکسیم گورکی ـه.

پ.ن.:جای خالی رو خودتون پر کنین دیگه.

پ.ن.: "او" یک شخصیت تخیلی است لطفا سوال نفرمایید(این قسمت واسه آشناهاس که منو بدبخت نکنن و غیر آشناها که اگه قسمت شد...).

پ.ن.:این بیست و پنج تومنی قدیمیا بود که دورش زرد بود وسطش نقره ای...اینبار لیوان خالی رو پر میکنم با قسمت زرد این بیست و پنج تومنیا که به زور آچار باید جداش میکردیم.

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir.H Bolouk.A

حمامتو سیو(Save) کن

جدا از تمام مباحث فلسفی و مرتبط با قوانین جهان که وقتی با صدای ریزش آب از دوش همراه میشن به طرزی اجتناب ناپذیر مارو به خودشون جدب میکنن تا با سری خمیده با زاویه 45 تا 60 درجه نسبت به افق -که ناشی از نیروی مخالفیه که از همون آب های الهام بخش به روی سر مبارکمون وارد میشه- بهشون فکر کنیم و درنهایت بدون گرفتن نتیجه و در واقع فشار ندادن دکمه دوست داشتنی سیو(Save) ازشون اگزیت(Exit) کنیم حمام محلیست برای استحمام.

اما هرگز نمیتونیم سپاس گذار نباشیم از این محل که دفعاتی هرچند کم به خاطر مشکلات فنی یا نصب بودن آفیس(Office) ورژن های بالا یا اشتباهات فردی یا حتی آنارشیست هایی که برای متفاوت جلوه دادن خودشون اون دکمه اینبار ملعون سیو(save) رو فُشار دادن و با جلوه ای جدید از جهان پاشون رو از حمام بیرون گذاشتن. نمونه بارزش هم همین ارشمیدس خودمونه که با درنظر نگرفتن حرکت بسیار ضایع دویدن در خیابان های شهر سیراکوز کشور یونان با فقط یک لنگ به دور خود و فریاد زدن اورکا اورکا یک مسئله بسیار مهم رو آن هم در حمام حل کرد.نکته ی بسیار مهمی که در این واقعه سربسته باقی مونده اینه که آیا در اون زمان تکنولوژی بسیار اثرگذار در تاریخ بشر یعنی همون دوش به منصه ظهور رسیده بود یا نه! در واقع حضور یا عدم حضور این اختراع میتونه تاثیر شگرفی در ارزش گذاری کاری که ارشمیدس کرد داشته باشه،شما یه دقیقه فکر کن بدون دوش یه همچین نتیجه ای بگیری!!!!

حالا همه این حرفا به کنار چون من ترجیح میدم که در هال و راهروهای خانه با پاهای خیس ندوم که مبادا مادرم درکنار اینکه به سلامت روانیم شک کنه با یک عدد مجله لوله شده-بمیرم براش دلش نمیاد یه چیز محکم تر برداره که مبادا اذیت بشم- به دنبالم بیفته و در ادامه اورکا اورکا های من ذلیل شده ذلیل شده هاش به یک شعر فراموش نشدنی برام تبدیل بشن،لپ تاپ رو به زیر دوش آوردم تا هم سیو(Save) نکنم و هم سیو(Save) کنم و مطلبی که ذهنمو مشغول کرده اینه که اگه یه بار توی یکی از خیابونای شلوغ یه جای پارک عالی پیدا کردیم که از قضا اون دفعه کار خاصی تو اون خیابون نداریم آیا حس خوبی که از پارک کردن در اون مکان به دست میاد ارزش از دست دادن قرار مهمی که ممکنه حتی با "او" باشه رو داره یا نه؟  

پ.ن.:همین اول کاری بگم که من مطمعن نیستم پ ن یعنی چی!پس متشکر میشم که روشنم کنین. پا نشکر

پ.ن.:اگه اون قسمت دویدن ارشمیدس از حمام به سمت خیابان کلمه لُنگ رو لِنگ خونده باشین و در ادامه تونسته باشین یه تصویر منطقی از اون صحنه در ذهنتون ایجاد کنین حتما یه امضاتونو برام بفرستین.حیف چنین خلاقیتیه که شناخته نشه!!!

پ.ن.:پس پ.خ. یعنی چی؟ یا حتی ب.ز.؟

پ.ن.:حمامتو سیو(Save) کن!!!!!!

پ.ن.:هدف اینجا در اصل اینه که این لیوان خالی رو پر کنیم پس ایندفعه پرش میکنم با "صابون مایع با طعم نارگیل".

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir.H Bolouk.A