این لیوان خالی رو یکی پرش کنه...

۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

همگرای مجزا (۱)

-سلام

-سلام،بموقع اومدی!

-بریم؟

-فقط یه لحظه وایسا

...و از زمین زیر پایش عکسی میگیرد.

-حالا چرا از زمین؟؟(می خندد)

-میدونی اینجا کجاست؟

-...

-اینجا اولشه، اولین قدممون. نمیخوام یادم بره از کجا شروع شد.

-(اشک در.چشمانش حلقه میزند)میدونستی چقدر...

(حرفش را قطع میکند)-میدونم(چشمک میزند)...بریم؟

و دو قدم مجزا همزمان به سوی هدفی همسو منتج میشوند...

-تاحالا دوست داشتی زندگیت با یه لانگ شات تموم بشه؟ وقتی داری میری سمت افق اونم با یکی(سلقمه ای به پهلویش میخورد)

-آره ولی خب میدونی که هیچوقت نمیشه...

-کاش؟

-کاش.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Amir.H Bolouk.A

واکاوی(۱)

همین که چمدانت را بر می داری،

همه می پرسند می خواهی کجا بروی !؟

اما وقتی یک عمر تنهایی، 

هیچ کس از تو نمی پرسد کجایی !

انگار همین چمدان لعنتی،

تمام ترس مردم از سفر است!

هیچ کس از تنهایی تو نمی ترسد .

            علیرضا اسفندیاری


شده گاهی اوقات یه شعری ببینین که اگه از اون چیزی که فکر میکنین دارین توش بسر میبرین کمش کنین تو بی نهایت حدش به صفر میره؟

واسه همین لازم دونستم برای کسایی که با این شعر یه همچین حسی رو ندارن یکم توضیح بدم، شاید بعد خوندنش فهمیدین کسایی که حدشون به صفر میره دور و برتون هستن...یه سری بهش بزنن.

1-میگه "همین که چمدانت را برمیداری،همه میپرسند می خواهی کجا بروی!؟" خب من مخالفم. خیلی وقتا شده که طرف چمدونو برداشته برده خودشم رفته که رفته ولی فقط بعد از اینکه فهمیدن نیست اومدن بپرسن هی خانم یا آقا... کجا؟ کجا؟ یعنی نکته اینجاست که تا به چشم نبینن داری چمدونو ورمیداری اصلا نمیپرسن کجا میری. از اون بدتر اون موقعیه که حتی میبینن چمدونو ورداشتیا ولی بازم نمیپرسن فکر میکنن شوخیه...مثلا میگن آره آؤه برو، دیگه هم برنمیگردی مثلا جون خودت...

2-"همه میپرسند می خواهی کجا بروی!؟" همه؟ خداوکیلی؟ البته اگه بخوایم فقط کسایی که طرف رو دوست دارن(نه فقط عشق) رو حساب کنیم و بهشون بگیم همه، باشه قبول میکنیم ولی جدا نمیخوام بیشتر توضیح بدم.

3-"اما وقتی یک عمر تنهایی " من باب تنهایی سخن بسیار هست و من هم میتونم بزنم. ولی به همین بسنده می کنم که مورد داشتیم طرف دور و برش شلوغ بوده ، چمدونشو ورمیداشته هم حتی ازش میپرسیدن کجا؟کجا؟ ولی تنها بوده...تنهای تنها.تنهایی تعریف داره آخه. از من بپرسی میگم تنها کسی است که کسی را ندارد که با وی حرف دل بزند. حرف دل چیه حالا...بماند.

4الف-"هیچ کس از تو نمی پرسد کجایی !" فکر کنم متوجه شدین میخوام به کلمه هیچ گیر بدم. بعله! ببینین ممکنه حتی چند نفری هم بپرسن کجا و اگه طرف حال کرد باهاشون بگه کجا میره (اگه دروغ نگه البته) ولی اینا اونایی نباشن که اگه بپرسن دستش شل بشه نبضش تند بشه و شک کنه که بره یا نه. اونی باید بپرسه که رونده دوست داره حواسش بهش باشه! حواستون باشه...

4ب-"هیچ کس از تو نمی پرسد کجایی !" میگه نمیپرسد کجایی نه اینکه کجا میری!!!  خیلی مهمه ها! یجورایی میشه گفت تا وقتی ازش نپرسن اصلا براش مهم نیست که کجا باشه. وقتی برای کسی مهم نیست براش چه اهمیتی داشته باشه.

5-" انگار همین چمدان لعنتی، تمام ترس مردم از سفر است!" طرف میخواد داد بزنه: بابا چرا حتما باید چمدون ببرم که منو ببینین..."من" دارم میرم،"من"!! چمدون هم که خاطراته دیگه...وقتی که یکی از صاحب های خاطره نباشه هم که دیگه اون خاطره لذتی نداره.

6-"هیچ کس از تنهایی تو نمی ترسد." نمیگه نمیپرسد ، میگه...

پ.ن.:با تشکر از آقای علیرضا اسفندیاری بخاطر شعر زیباشون. هدف من فقط واکاوی بیشتر شعر بود برای کسایی که ممکنه تنها باشن یا اونایی که ممکنه بقیه رو تنها گذاشته باشن تا حواسشون جمع بشه.

پ.ن.:شعرو خوندم یهو یاد وبلاگ افتادم دیدم لیوان خالی داره چمدونشو میبنده، نپرسیدم کجایی یا کجا میری فقط گفتم بمان!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir.H Bolouk.A