کلا آدم هر روز به هرجایی که نگاه میکنه میتونه یه عالمه درس زندگی بگیره ولی انصافا بعضی جاها ارج و قرب خودشونو تو این زمینه دارن که یکیشون همین عابر بانکه. بعله عابر بانک!دیدین از یه عده میپرسین دانشگاه کجا رفتین یه بادی به غب غب میندازن و با یه صدای نخراشیده میگن خیابون دانشگاه ماست...صرف نظر از بخش باد به غب غب و صدای نخراشیده بدلیل ارور 404 واسه هردوتا من چون تا اعلام نتایج کنکور هنوز زمان مونده میتونم با خیال راحت بگم عابر بانک دانشگاه منه!

یکی از درسای مهمی که از عابر بانک گرفتم کمک به همنوع در هر شرایطیه. شما فکرشو بکن یه نفر داره رمزو اشتباه میزنه،واقعا حس همنوع دوستیتون اجازه میده کارت این هموطن قربانی بعدی عابربانک باشه؟درسته ممکنه شخص از این کار بدش بیاد ولی فراموش نکنین که اولا نیت مهمترین چیزه ثانیا کارهای خوب همیشه با ناملایمات روبرو میشن.

درس بعدی تشکیل شوراهای مشورتی حتی درعرض چند ثانیه حتی بدون رای گیری برای شناسایی افراد ناشناس و کسب اطلاعات بدردنخور برای ما و پراهمیت برای عابر(استفاده کننده از عابر بانک) به هرقیمتیه.من با چشمای خودم دیدم حدود دوازده نفر همزمان که داشتن به صفحه عابربانک نگاه میکردن به تجزیه و تحلیل داده ها اعم از سرعت پایین انگشت های عابر و درنتیجه احتمال ابتلای عابر مورد نظر به پارکینسون تا ضریب امنیت پایین رمز باز هم عابر مورد نظر به بحث و تبادل نظر میپرداختن و نکته غرور آمیز این بود که با تشکیل گروه های مشورتی کوچکتر و تقسیم کارِ درست تونسته بودن مسایل بیشتری رو پوشش بدن که برای زمان دو دقیقه ای و بیست و شش ثانیه ای که بعداز اون عابر جامه دریده پا به فرار گذاشت میتونست یه رکورد جهانی باشه!

شاید باورتون نشه اما از هرکتاب و هر کلاس و هربرنامه خانواده ای که تابحال دیدین عابر بانک برای کسب تجربه های زندگی متاهلی و حتی مجردی و دوره نامزدی(نمیدونم چرا این کلمه یکم بی معنیه واسم) بهترین مکانه.شما تصور کن بچه چهارساله ای که روی صندوقی که اصولا برای آشغاله اما توش رسید عابربانکو میریزن با مشقت زیاد وایساده اما میخواد به پدرش تو اینکار کمک کنه از اون طرف مادر خانواده یهو داد میزنه "نکن"... شما ببین چقدر اطلاعات تو همین یه کلمه نهفتس،من نمیشکافم که مبادا چیزی رو از قلم بندازم!از طرف دیگه پدر خانواده برمیگرده از خانومش میپرسه چقدر بگیرم...یعنی حس همکاری بین مرد و زن و احترام به همسر تو این جمله به اوج خودش میرسه و گریه های بچه درحالی که پشت سرهم میگه یه بار دیگه یه بار دیگه درحالی که مادرش داره با یه دست میکشدش و از عابر بانک در یک نمای لانگ شات دور میشن نشون دهنده اهمیت عابربانک تو زندگی این خانوادس.تازه فکرشو بکنین چشم چشم گفتن های من به "او" که پشت تلفنه و هی بهم میگه چقدر پول براش کارت به کارت کنم و همزمان من دارم دکمه های عابر بانکو فشار میدم چقدر باعث تضمین _____ میشه...از پرداختن به مسایلی مثل کنترل خانواده یا چگونگی ابراز علاقه و غیره به دلیل کمبود وقت و جلوگیری از روده درازی پرهیز میشه.

به جرات میتونم بگم این حتی گوشه ای از واحدهای درسی این دانشگاه عمومی نیست و یادتون باشه همه ما میتونیم استاد این دانشگاه باشیم پس وقتو هدر ندین حتی اگه کارت ندارین برین و از عابربانک بهره ببرین.

پ.ن.: حیف که نشد از برادر ناتنی عابربانک یعنی دستگاه پز هم نامی ببرم فقط بگم ایجاد حس اعتماد همگانی بخاطر اجبار فروشنده ها برای جارزدن رمز کارت بین جمعیت های حداقل پنج نفری که هیچ ارتباط فامیلی قبل از نسل ششممون باهامون ندارن مهمترین فایده این دستگاهه.

پ.ن.:نگین ارور 404 چیه که ناراحت میشم!

پ.ن.:عنوان این نوشته گرفته شده از کتاب "دانشگاه های من" اثر مارکسیم گورکی ـه.

پ.ن.:جای خالی رو خودتون پر کنین دیگه.

پ.ن.: "او" یک شخصیت تخیلی است لطفا سوال نفرمایید(این قسمت واسه آشناهاس که منو بدبخت نکنن و غیر آشناها که اگه قسمت شد...).

پ.ن.:این بیست و پنج تومنی قدیمیا بود که دورش زرد بود وسطش نقره ای...اینبار لیوان خالی رو پر میکنم با قسمت زرد این بیست و پنج تومنیا که به زور آچار باید جداش میکردیم.